جدول جو
جدول جو

معنی سیاه لاخ - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه لاخ
دهی است از دهستان شهر نو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، دارای 259 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، زیره، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه ال
تصویر سیاه ال
ال، درختی از خانوادۀ زغال اخته با برگهای دراز نوک تیز، گلهای زرد رنگ، میوۀ سرخ ترش مزه و چوب سفت و سخت که در جنگل های مازندران می روید، آل، سل، سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه سار
تصویر سیاه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه فام
تصویر سیاه فام
آنچه به رنگ سیاه باشد، سیاه رنگ، سیاه گون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه چال
تصویر سیاه چال
جای گود و تنگ و تاریک، زندان و جای تیره و تاریک در زیر زمین
فرهنگ فارسی عمید
کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم، سیاه کاره ای سپیدچشم، (جهانگشای جوینی)،
بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن
مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند،
حافظ،
جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاه کار تو خونم هدر کند،
ابن یمین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، دارای 1235 تن سکنه، آب آن از رود قطور و زارعان، محصول آنجا غلات، کرچک، انگور و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
زندان تاریک، جای تار و گودی که کودکان را بدان ترسانند، گوی تاریک که گناهکاران را در آن بند کنند، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تساچه، تمساح، انسان، قلم تحریر، (ناظم الاطباء)، رجوع به سیاسر و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا
سالی که در آن امساک باران واقع شود، (آنندراج)، خشک سال، (غیاث اللغات)، سال بسی بی باران، (ناظم الاطباء) :
یک برگ سبز و یک گل سوری ببار نیست
در این سیاسال امید بهار نیست،
شیخ علینقی کمره ای (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سیاه رنگ، (ناظم الاطباء) : شخصی دید سیاه فام ضعیف اندام، (گلستان)،
زنگی ارچه سیاه فام بود
پیش مادر مهی تمام بود،
امیرخسرو،
رجوع به سیه فام شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 200 تن سکنه. آب آن از نهر شاهرود و رود خانه تالارو. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ / لِ)
نام درختی است که در شفارود به درخت ولیک دهند. (جنگل شناسی ج 2 ص 23 و ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه لون
تصویر سیاه لون
سیاهرنگ اسود
فرهنگ لغت هوشیار
محل گود و تنگ و تاریک، زندان تنگ و تاریک: میخواهند مرا در سیاه چال فراموشی بیندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سار
تصویر سیاه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه فام
تصویر سیاه فام
آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کلاغ
تصویر سیاه کلاغ
کلاغ سیاه غداف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه رخ
تصویر سیاه رخ
سیه چرده، بی آبرو بیعزت، شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
جامه سیاه لباس مشکی، آن که لباس سیاه پوشد: صوفی سیاه لباس شب در خلوتگاه و اللیل اذا عسعس قرار گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چال
تصویر سیاه چال
زندان تنگ و تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه کار
تصویر سیاه کار
بدکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین
تیره، تیره رنگ، تیره فام، سیه فام، شب رنگ، کبود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق، زندان، سلول، محبس، هلفدونی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که به طور مورب در پشت بام خانه های روستایی قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی